سفارش تبلیغ
صبا ویژن







آن که مرد نیست، آن زن با گرایش فمنیست، آن مخالف دادن هرگونه سوتی، آن عروس حجت‌الاسلام لاهوتی، آن عاشق خوردن غذا به همراه نان، آن رئیس فدراسیون ورزشی بانوان، آن عاشق ماشین ون، آن مدیرمسوول روزنامه زن، آن عاشق شستن ظرف با مایع جام، آن برای مدتی مقیم بیرمنگام، آن عاشق بچه‌های شیطون و شر، آن دانشجوی رشته حقوق‌بشر، آن عاشق گردن و بال، آن دانشجوی دانشگاه لیسویال، آن جگر گوشه مامان، آن لایق آزاد کردن دوچرخه‌سواری بانوان، آنکه دائم مشغول دادن تزه، آن در سیاست معروف به فائزه، آن عاشق کشیدن چک، آن متولد سال 41، آن گیرنده دست افراد چلاق و غشی، آن دختر عفت مرعشی، آن عاشق قرار گرفتن روی سن، آن خواهر کوچیکه محسن، آن موافق قوم ماد، آن مخالف احمدی‌نژاد، آن متنفر از آدم‌های فضول، آن درگذشته ساکن سه راه امین‌حضور، آن در سیاست اهل نبرد، آن رفیق زهرا رهنورد، آن عاشق دید و بازدید از شهر رم، آن نماینده تهران در مجلس پنجم، آن عاشق نشستن زیر درخت بید، آن همسر لایق حمید، آن عاشق کله‌پاچه و ران، آن عضو ارشد حزب کارگزاران، آن دارای یک دفترچه یادداشت، آن دو، سه روز در بازداشت، آن شکننده قند با تیشه، آن زن سیاست‌پیشه، آن در سیاست مخالفت القائات، آن در انتخابات حامی اصلاحات، آن عاشق به دنیا آوردن فرزند ششمی، شیخ بانو «فائزه هاشمی» ـ حفظه‌الله ـ ! از گنده نسوان اهل سیاست عصر خویش بودی و موافق اجباری نشدن گذاشتن ریش بودی و با این همه یکسره در جزیره کیش بودی!
و سخن اوست که: دوچرخه بانوان آزاد باید گردد، جامعه با میرحسین آباد باید گردد!
نقل است که روزی به مجلس شد. پس راست نشست و با چپ‌های مجلسی سلام و علیک بکرد و چون علت این کار را از وی همی پرسیدند، پاسخ بداد: راست همی نشستم که چون راست‌ها سال‌هاست که به قدرت نشسته باشندی و بلند همی نشوند؛ پس با چپ‌ها سلام و علیک بکردمی که شاید چپ‌ها نیز در رفراندومی ـ چیزی به پیروزی همی برسندی. شیخ بانو مکثی بکردی و ادامه چونین بدادی: فی‌الواقع یکی به نعل و دیگری به میخ همی بزدم!
شیخ بانو فائزه ـ رضی‌الله عنه ـ! روایت بکردی که روزی بابا را بدیدم که 48 ساعت به گوشه عزلت و انزوا برفتی و لام تا کام حرفی نزدیی. پس وی را بگفتم: بابایی! چرا سکوت کرده و حرفی همی نزنی؟! پس بابا مرا بگفتی: فائزه! برو و با بنده حرف همی نزن! پس بابا را گفتم: اگر با من علت سکوت خویش را نگویی شال و کلاه همی کرده و بر سبیل قهر به بیرمنگام همی بروم! پس بابا اکبر ـ الهی قربونش ـ ! تسلیم بشدی و بگفتی: سکوت من به این دلیل باشدی که از برای آزادی کرباسچی و عبدالله نوری رایزنی کردمی و لذا نمی‌خواهم هوار بزنمی و حرف بزنمی!
پس شیخ بانو فائزه- اعلی الله مقامه-! را گفتند: یا فائزه! پس چرا دوچرخه‌سواری بانوان را آزاد همی خواستی؟ پس بانونم اشک خویش را به گوشه چارقد پاک همی بکردی و بر سبیل عصبانیت بگفتی: از این جهت که رجال سیاسی از برای تظاهر به ساده‌زیستی دوچرخه‌سوار همی بشدندی و بدین وسیله از برای خویش مرید جمع بکردی و این در حالی باشدی که نسوان سیاس از یک چونین حربه‌ای محروم باشندی- حفظه‌الله-!
و هم اوست که شیخ علی‌اکبر هاشمی که زمانی از اوتاد و بزرگان عرصه سیاست بودی در وصف جگر گوشه‌اش بگفتی: فائزه را دختری باشد که اگر در صداوسیما اجازه صحبت همی نداشته باشد جلوی در صداوسیما صحبت همی بکند- الهی فداش-!
نقل است که روزی در مصاحبت با یک جریده سیاسی وی را پرسیدند: یا فائزه! پس لاهوتی که باشد؟ شیخ بانو فائزه پاسخ بدادی: پدر شوهرم! پس صاحب جریده بر سبیل تعجب وی را بگفتی: بیشتر توضیح بده! پس شیخ بانو بگفتی: وی علاوه بر اینکه پدر شوهرم باشدی پدربزرگ بچه‌هایم نیز باشدی! نقل است که شیخ بانو فائزه را پاسخ دادن از این دست فراوان بود- یغفرالله ذنوبه-!
و هم او- حفظه‌الله -! را بپرسیدند: یا فائزه! پس حزب باد چگونه حزبی باشد؟ پس فائزه پاسخ بگفت: حزب باد حزبی باشدی که اعضا آن به دلیل فقر و نداری از موهبت کولر ‌گازی بی‌بهره باشندی و لذا خودشان را با بادبزن باد همی بزنی!
نقل است که چون از دنیا برفت پس بر سنگ قبر وی چونین نگاشتند: در این جا زنی آرمیده که علت از دنیا رفتنش توسط پزشکی قانونی زمین خوردن از روی دوچرخه و پرت شدن به اعماق آسفالت اعلام شد- رحمه‌الله علیه-!

مهدی طوسی – روزنامه اعتماد ملی 6/4/88



  • کلمات کلیدی : فائزه
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی